دوران بد

سلام به دوستانم  

سلامی از ته دل از ته غربت از ته دنیا از ته تنهایی از ته دلتنگی  

دلم برای همه شما حسابی تنگه ، نمی دونم چرا اینطوری شدم دلم به درس نمیره ؟ فکر کنم دارم از سختی اینجا خسته می شم نه برای خستگی درسی و کاری و ... نمی دونم دارم از دست خودم خسته می شم از دسته خودم  

از بی برکت بودن زمان اینجا ، از بی برکت بودن دوستایی اینجا ، از بی برکت بودن پول اینجا ، از همه تنهایی ها ، از همه بی احساسی ها از همه و همه  

فکرم می کنم اینجا جای پیرشدن جوانیم هست ، جایی که دارم با تمام وجودم روی جوانیم خاک می ریزم و دارم دفنش می کنم ،   

یاعلی

نظرات 3 + ارسال نظر
دنی چهارشنبه 1 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 10:55 ب.ظ

سلام آقای خسته
هیچ دورانی بد نیست همه ی روزهای خدا در جایگاه خودشون یه تجربه ی شیرینن.
اینو بدون خداوند تورا میبیند تو را دوست دارد و بهترین مخلوقاتش را در کنار تو قرار داده است پس تو هم دوست بدار همراهانت را که سوغات خداوندند.
خدا خودش تو قرآن گفته در زندگی از ۲ چیز کمک بگیر صبر و نماز.

یک دوست چهارشنبه 8 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 01:32 ق.ظ

سلام سعید
این احساسات تو غربت طبیعیه، بخصوص وقتی یکی دو ماهه از ایران برگشتی.
من گاهی وقتها احساس می کنم. زمان متوقف شده، تمام روزها شبیه هم اما می بینم نه اتفاقا به سرعت داره می گذره. درسته جوانیمون داره به سرعت سپری می شه اما نگذاریم این افکار مزاحم هدرش بده، حداقل استفاده بهینه را ببریم با درس خواندن، یاد گرفتن زبان و... .
توصیه من اینه که حتما یک فکری برای اوقات تنهاییت بکن. ورزش حتی اگه پیاده روی باشه ، کلاس هنری، دیدن موزه و ...
برای من که اکثر دوستی ها در اینجا به ۵ روز هفته و فقط در دانشگاه و محل کار ختم می شه به قول شما بی برکته. برای همین باید یاد بگیری ، تنهایی هم از زندگی لذت ببری. تنهایی برو پارک،تنهایی کنار سن قدم بزن ، تنهایی برو سینما.
به هدفی که داشتی فکر کن، تا انگیزه بگیری. به پدر و مادرت که با تمام عشقشون به تو، دوریت را تحمل می کنند به امید برگشتت با موفقیت. پس مراقب روحیت باش.
بالاخره راهیه که خودمون انتخاب کردیم .

پ.ن: این پیام خطاب به خودم هم بود.

فرشته عشق جمعه 10 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 01:10 ب.ظ http://Ashkedel.blogsky.com

وقتی اونجا هر روز صبح خورشید طلوع می کند
گنجشک ها آواز می خوانند
درختان رو به نور دستهایشان را می گشایند
وقتی غنچه ها شکفته می شوند
وقتی کرمها پروانه می شوند و ...
یعنی که خدا هست و زندگی جاری است و وجود این همه زیبایی مست کننده خواهد بود وقتی چشم دل را بگشایی و پی ببری که تنها نیستی و خدا هست
چه اهمیتی دارد اگر گاه می رویند قارچهای غربت
.
.
.
آیا خداوند برای بنده اش کافی نیست؟؟؟؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد