در احوالات پاریس

یا رحمان

سلام ودرود به همه دوستان خوبم

انشاءالله که حاله همتون خوب باشه

 

من هم خوبم باید بگم که تو این چند وقته خیلی سرم شلوغ بود چون۲-۳ تا امتحان دادم, سخت بود ولی به هر حال خوندم و تا اونجای که از سوال برداشت می کردم وهر چی یاد گرفته بودم، بقول خودمون پاشیدم تو ورق امتحانی.

 

یه نکته ای رو که باید بگم اینکه اگه من اینطور تو ایران درس می خوندم شاگرد اول که نه ولی جزء شاگردهای عالی بودم، میگن تا آدم مریض نشه قدرعافیت رو نمی دونه , به هرحال دیگه افتادیم این ور آب وتازه می فهمیم چه چیزا و چه کسانی رو ازشون دور شدیم .

به هرحال اگه به امید خدا کارهام درست شد وبرگشتم این دفعه قدرشونو بیشترمی دونم سعی می کنم حداقل ازشون قد شونو بپرسم

 

خوب از پاریس بگم که هوا داره سرد می شه و اینجا سوزای خیلی بدی می آید البته ناگفته نماند که یه چند زوری هوا بهتر شده( گوش شیطون کر ).

 

از درسا هم اینو بگم که با هاشون کجدارومریض کارمی کنم سعی می کنم خوب بخونم ولی خدا باید کمکم کنه تا به هرحال پاسشون کنم ازاینجا به دوستان دانشجو در ایران بگم تورو خدا قدر استاداتونو بدونید ازلحاظ درس دادن از اینجا چیزه زیادی کم ندارن ولی یه مقدار باید بیشتر با بچه کار کنن از لحاظ حل تمرین ومسئله.

 

خوب خداروشکراینجا همه چی روبراه شد، حتما می پرسید چرا شد!!!  اخه یه چند روزی بودخیلی بد دپرس بودم چون اینجا دیگه هوا زود تاریک می شه وبعدشم تنها بودم وهی یاد ایران و دوستانم یعنی تو، تو که داری می خونی، آره تو ...توی بی معرفت که وبلاگمو می خونی و حتی یه سلامم نمیدی می ری!!!!! فکر کردی من تو ایرانم و اگه چیزی نگی برام مهم نیست ............

 

ببخشید اگه عصبانی شدم چون به هرحال چند وقت بود با کسی نه صحبت کردم  ونه دعوا .

 

خلاصه براتون بگم که حسابی داشتم کلافه می شدم که دوباره مثل همیشه خدا یه راه گذاشت جلوی پام وطبق یه آشنای که با دکتر آزمندیان داشتم شروع کردم نوار های تکنولوژی فکر شو گوش کردن, خیلی برام مفید بود اگه خواستید،می تونید ازم بپرسید از کجا می شه بصورت مجانی دانلود کنید تا براتون لینکشو بیزارم .

زیاد تایپ کردم، خسته شدم سعی می کنم زود تر به روز کنم .

راستی یه مشکلی که هست، می خوام بگم اینکه، بچه ها برام خیلی دعا کنید.

دارم دنبال کارکی می گردم , یه کاره خوب وکم، پیدا کنم یادتون  نره دعا .

اگه برام هم نذر کنید(البته نه زیاد سنگین ) هزینه شو اومدم ایران پرداخت می کنم .

راستی : 

 جا دارد از دوستانی که در پست های قبلی با نظر گذاشتن سبب شادی و کم کردن احساس غریبی بنده شدند ومرا خوشحال کردند تشکری ازصمیمم قلب داشته باشم  .

وصال او زعمرجاودان به                     خداوندا مرا آن ده که آن به

سخن اندردهان دوست شکر          ولیکن گفته حافظ ازآن به

به امید دیداره تک تک تون

همتونو به خدای بزرگ می سپارم وآرزوی سربلندی موفقیت در تمام مراحل زندگی براتون از خدای منان خواستارم .

کوچک همه شما .

سعید

بی معرفتیه

سلام

خیلی بی معرفتی اگه نظرندی

نیکی و بدی


 

   



    لئوناردو داوینچی موقع کشیدن تابلو <شام آخر > دچار مشکل

   بزرگی شد :

می بایست نیکی را به شکل عیسی و بدی را به شکل   یهودا

 یکی از یاران عیسی که هنگام شام تصمیم گرفت به او خیانت کند ٬

تصویر میکرد ! کار را نیمه تمام رها کرد تا مدلهای آرمانیش را پیدا کند ٬

روزی در یک مراسم سرود دسته جمعی ٬ تصویر کامل مسیح را

در چهره یکی از جوانان یافت . جوان را به کارگاهش دعوت کرد و

 ازچهره اش اتود ها و طرح هائی برداشت .

سه سال گذشت . تابلو شام آخر تقریبا تمام شده بود ٬

اما داوینچی هنوز برای یهودا سمبل بدی ٬ مدل مناسبی پیدا نکرده بود .

کاردینال مسئول کلیسا کم کم به او فشار میاورد که : نقاشی دیواری را

زودتر تمام کند . نقاش پس از روزها جستجو ٬ جوان شکسته و

 ژنده پوش مستی را درجوی آبی یافت ٬بزحمت از دستیارانش خواست

 او را تا کلیسا بیاورند ٬ چون دیگر فرصتی برای طرح برداشتن از

 او نداشت ! گدای مست را که درست نمی فهمید چه خبر است

بکلیسا آوردند . دستیاران سر پا نگه اش داشتند و در همان وضع

داوینچی از خطوط بی تقوایی ٬ گناه و خود پرستی که بخوبی بر آن

 چهره نقش بسته بودند ٬ نسخه بر داری کرد ! وقتی کارش تمام شد

 گدا ٬ که دیگر مستی از سرش پریده بود ٬ با چشمهای باز و آمیزه ای

 از شگفتی و اندوه گفت : من این تابلو را قبلا دیده ام !! داوینچی

 شگفت زده پرسید : کی و کجا ؟ گدا گفت سه سال قبل ٬

پیش از آنکه همه چیزم را از دست بدهم ! موقعی که در یک گروه

سرود آواز میخواندم ٬ زندگی پر از رویایی داشتم ٬ هنرمندی

از من دعوت کرد تا مدل نقاشی چهره ملکوتی عیسی

سمبل نیکی بشوم ٬ می توان گفت نیکی و بدی یک چهره دارند !‌

همه چیز به این بستگی دارد

             که هر کدام چه موقع سر راه و انتخاب انسان قرار گیرد !

                                                  << پائولو کوئیلو >>



در احوالات پاریس

سلام به همه دوستانه گلم

انشاءالله که حاله همتون خوب باشه

خوب امروز دوم نوامبره دقیقا 6 ماه می گذره که من در پاریس هسنم . میبینید که زمان چه زود می گذرد . ولی من اصلا دوست ندارم به 6 ماه پیش برگردم . این دوران سختی برای من بود دوری از خانواده و دوستان و کشورم ایران ولی بهر حال با تمام پستی و بلندی هاش گذشت .

از ایران با خبرشدم که یکی ازدوستانم (م.ف) دیگه رفته قاطی مرغها  از همین جا به (ما=خودش می دونه یعنی چی) تبریک عرض می کنم وآرزوی خوشبختی وموفقیت در تمام مراحل زندگی را برای این دوست عزیزم دارم :

حدیث دوست نگویم مگربحضرت دوست          که آشنا سخن آشنا نگه دارد

سروزرودل وجانم فدای آن یار               که حق صحبت مهرووفا نگه دارد

غبارراه گذارت کجاست تاحافظ                     بیادگارنسیم صباء نگه دارد

 

اگه زنده بودم و برگشتم ایران حتما ازت یه شیرینی درستوحسابی می گیرم .

خوب از خودم بگم که 1 ماه هست می رم دانشگاه و تا حالا 2 تا امتحانم دادم که البته اولی رو بد ندادم ولی دومی رو (ر.....) خوب سخت بود دیگه تازه وقتشم کم بود نشد از امداد غیبی هم استفاده کنم

بچه ها برام دعا کنید که این مراحل سخت رو بگذرونم البنه با موفقیت .

راسنی هم اتاقیم هم به همتون سلام می رسونه اسمش استیفانه آدم خیلی با معرفت و با مرامه من فکر نمی کردم همچین آدم خوبی  بتونم اینجا پیدا کنم .

راستی اگه از شما ها کسی خواست بیاد این ورها ما در خدمتتون درحد توانمون هستیم

 

 گرچه از کوی وفا گشت بصد مرحله دور          دورباد آفت دور فلک ازجان وتنش