در احوالات روزهای پاریس

 

یا حق
سلام به همه دوستانم    
انشاءالله که نماز روزه ها تون قبول در گاه حق بوده باشه
خوب همونطور که قول داده بودم امروز باید اینجا رو یه به روز رسانی بکنم
امروز رفتم دانشگاه روز اولی بود که با هم دوره ای هام  آشنا می شدم . جونم براتون بگه که تقریبا 35 نفری بودیم که اکثرا پسر وتقریبا در حد انگشتان دست دختر سر کلاس بود (قابل توجه دوستانی که به بنده خیلی عنایت دارند و جویای احوال هستند وزود پشت سرآدم حرف  در میارند (ج.ذ)و… ) که دختر هاهم اکثرا سیاهپوست بودند (دیگه خیالیتون خیلی راحت ) .
راس ساعت 10.30 یک جوانی وارد سالن شد و شروع کرد به صحبت . خلاصه بعد از چند دقیقه که طرف صحبت می کرد من با مراجعه یه آموخته هایم از صحبتاش فهمیدم که بنده خدا یه کارهمون است البته دقیقا نه فهمیدم که چه کارست ولی یه چیزی تو مایه های کمک مشاور این سوسول بازی ها . ولی در کل آدم خوبی به نظر می آمد .
خلاصه کلاس با 25 دقیقه صحبت این بابا و توضیح در مورد دانشگاه و واحد های درسی که باید بخوانیم به خیروخوشی تمام شد.
از دانشگاهمون براتون بگم . دوستانی که در دانشگاه شمال بودند اگر محیط دانشگاه شمال یادیشون باشه آنجا باید بره جلو بوق بزنه از لحاظ زیبای طبیعت .در کنار دانشگاه مون یک محیط سر سبز وزیبای است که تا یه حال ندیده بودم . خلاصه جاتون خیلی خالیه انشاءالله بعد از ماه رمضان جای همتون اینجا یه قلیون می چاقم واز تک تک کتون یاد می کنم
خب دیگه خسته شدم چون عادت به زیاد تایپ کردنه فارسی ندارم ودستم زیاد تند نیست
اگه خبری شد مطمئن باشید بی خبر نمیزارامیتون.
مارم سره سفره افطار دعا کنید زود تر درسمون تموم شه با موفقیت  برگردیم ایران .
وسلام نامه تمام    
                       با نوشتن کامنت سبب شادی روح این مرحوم مغفور می شوید