الوووو

بسمه الله

الو سلام منزل خداست؟

این منم مزاحمی که آشناست هزار دفعه این شماره را دلم گرفته است ولی هنوز پشت خط در انتظار یک صداست شما که گفته اید پاسخ سلام واجب است به ما که می رسد ، حساب بنده هایتان جداست؟ الو دوباره قطع و وصل تلفنم شروع شد خرابی از دل من است یا که عیب سیم هاست؟ چرا صدایتان نمی رسد کمی بلند تر صدای من چطور؟ خوب و صاف و واضح و رساست؟ اگر اجازه می دهی برایت درد دل کنم شنیده ام که گریه بر تمام دردها شفاس

در احوالات روزهای پاریس

 

یا حق
سلام به همه دوستانم    
انشاءالله که نماز روزه ها تون قبول در گاه حق بوده باشه
خوب همونطور که قول داده بودم امروز باید اینجا رو یه به روز رسانی بکنم
امروز رفتم دانشگاه روز اولی بود که با هم دوره ای هام  آشنا می شدم . جونم براتون بگه که تقریبا 35 نفری بودیم که اکثرا پسر وتقریبا در حد انگشتان دست دختر سر کلاس بود (قابل توجه دوستانی که به بنده خیلی عنایت دارند و جویای احوال هستند وزود پشت سرآدم حرف  در میارند (ج.ذ)و… ) که دختر هاهم اکثرا سیاهپوست بودند (دیگه خیالیتون خیلی راحت ) .
راس ساعت 10.30 یک جوانی وارد سالن شد و شروع کرد به صحبت . خلاصه بعد از چند دقیقه که طرف صحبت می کرد من با مراجعه یه آموخته هایم از صحبتاش فهمیدم که بنده خدا یه کارهمون است البته دقیقا نه فهمیدم که چه کارست ولی یه چیزی تو مایه های کمک مشاور این سوسول بازی ها . ولی در کل آدم خوبی به نظر می آمد .
خلاصه کلاس با 25 دقیقه صحبت این بابا و توضیح در مورد دانشگاه و واحد های درسی که باید بخوانیم به خیروخوشی تمام شد.
از دانشگاهمون براتون بگم . دوستانی که در دانشگاه شمال بودند اگر محیط دانشگاه شمال یادیشون باشه آنجا باید بره جلو بوق بزنه از لحاظ زیبای طبیعت .در کنار دانشگاه مون یک محیط سر سبز وزیبای است که تا یه حال ندیده بودم . خلاصه جاتون خیلی خالیه انشاءالله بعد از ماه رمضان جای همتون اینجا یه قلیون می چاقم واز تک تک کتون یاد می کنم
خب دیگه خسته شدم چون عادت به زیاد تایپ کردنه فارسی ندارم ودستم زیاد تند نیست
اگه خبری شد مطمئن باشید بی خبر نمیزارامیتون.
مارم سره سفره افطار دعا کنید زود تر درسمون تموم شه با موفقیت  برگردیم ایران .
وسلام نامه تمام    
                       با نوشتن کامنت سبب شادی روح این مرحوم مغفور می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام به همه دوستانم

یه هو به کلم زد که یه وبلاگ درست کنم که هم دوستای بشتری پیدا کنم هم با اونای که دوستم بشتر از هم با خبر باشیم

فکر کنم ساعت ۱۲ شب بود . تو فکر اسمی بودم که می خوام برای این وبلاگ بزارم خلاصه انقدر این ور انورش کردم ولی به جای

نرسیدم که ناگهان چشمم به دیوان حافظی که یه کی از دوستام(ش.ب) به رسم یادگاری به هم داده بود‌‌؛ افتاد. خلاصه چشتون روز بد

 نبینه که گفتم یه تفعلی به حافظ بزنیمو ببینیم چه شود که لا مسب زد وسط خال و این اومد : 

 گلغلداری زگلستان جهان ما را بس                زین چمن سایه آن سرو روان مارا بس 

 من وهمصحبتی اهل ریا دورم باد                    از گرانان جهان رطل گران مارا بس

قصرفردوس به پاداش عمل می بخشند                ما که رندیم و گدا دیر مغان مارا بس

 

بنشین بر لب جوی وگذر عمر ببین                     کاین اشارات زجهان گذران مارا بس

 

نقد بازار جهان بنگروآزار جهان                  گر شمارا نه بس ابن سود و زیان مارا بس

 

یاربا ماست چه حاجت که زیادت طلبیم                دولت صبحت آن مونس جان مارا بس

 

از در خویش خدارا به بهشتم مفرست                  که سر کوی تواز کون و مکان مارا بس

 

   حافظ از مشرب قسمت گله نا انصافی است   

 

  طبع چون آب وغزلهای روان مارا بس 

 

واز اینجا شد که سعید به جمع وبلاگ نویسان در أمد .

ولی قول نمی دم که زود زود أپش کنم ولی سعی می کنم . شما هم به عنوان خواننده باید یه یادداشتی برام بزارید تا منم از تنهای در بیام .

ابن بود شروع کار

به امید حق