غریبی

 

هیچ کس اشکی برای ما نریخت          هرکه با ما بود از ما میگریخت

چند روزیست حالم دیدنیست           حال من از این و ان پرسیدنیست

گاه بر روی زمین زل میزنم          گاه بر حافظ تفال میزنم

حافظ دیوانه فالم را گرفت           یک غزل امد که حالم را گرفت

ما ز یاران چشم یاری داشتیم     خود غلط بود آنچه می پنداشتیم

نظرات 4 + ارسال نظر
آریا یکشنبه 11 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 02:49 ق.ظ http://bluegalexy.blogsky.com

زیبا بود
بسیار زیبا
در من اثر کرد
موفق باشی

فرشته عاشق چهارشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 08:41 ق.ظ http://ashkedel.blogsky.com

چون ترا نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور
...
عزیز دلم
اصلا دلم نمی خواد بشنوم یا بخونم که سعیدم ...
اینجا همه هنوز به یادت اند و هنوز چشم به راه
و تا ته دنیا دوست دارن
خیلی مواظب خودت باش
یادت نره فقط با یاد خدا دل آرام می گیرد

ترا من چشم در راهم شباهنگام
گرم یاد آوری یا نه
من از یادت نمی کاهم

م ی ث م شنبه 17 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 03:05 ق.ظ http://mrblue.blogsky.com

به شدت شعر جالب و تو دل برویی و خوشمزه ای بود.

[ بدون نام ] جمعه 23 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 09:47 ب.ظ

این شعر و من روزی ۱۰ بار میام میخونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد