دل تنگی

سلام به همه دوستان خوبم

بعد گذشت ۶ ماه از اقامتم در پاریس و فرازونشیب هایش رفتیم سر کلاس و درس رو شروع کردیم .

خوب خدارا شکرراضی هستم . رشته سختیه اولا چون زبانش فرانسوی دوما اصطلاحاتش هم از یه طرف من و اذیت می کنه چون بعداز پیداکردن لغت توی دیکشنری  باید تازه بفهمهم که منظور لغت چیه البته نا گفته نماند که همکلاسی های خوبی دارم بنده خداها تا اونجای که بتونند کمکم می کند تازه یکه از بچه هاست که سر کلاس جزوره تایپ می کنه خیلی دستش تنده و حتی نمودار ها رو هم سر کلای می کشه با کامپیوتر خلاصه از بابت جزوه خیالم راخته . ولی سر کلاس های تئوری تعطیل تعطیل هستم مثلا یک جلسه ارتباطات داشتم که طرف بعداز ۴۵ دقیقه صحبت ودادن یک برگه گفت که بک صفحه برای من بنویسید که جاتون خالی نشتم یکه ای توسر م زدم یکه ای تو سر دیکشنری  بازم نتونستم چیزی بنویسم 

درسها از یه طرف داره فشار میاره و قربتم از صد طرف منو که همه می شناسید آدمی نبودم که یه جا باشم با همه اهل بیرون و خوش گذرانی بودم ولی اینجا از این خبرها نیست تازه خوبه که خاله ام اینا اینجان اگه اونا نبودند تاحالا دیونه شده بودم

خوب یکی از دوستان از برنامه nuit  blanch پرسیده بود که باید براتون تعریف کنم  اینجا یه شب در سال هست که مردم تا صبح می تونن بیدار باشند تقریبا مثل شب یلدا البته با این تفاوت که تمام امکانات حمل و نقل شهر تا صبح باز و رایگان است

خلاصه ما با کلی التماس و ... از یه بنده خدای در خواست کردیم امشب و با ماباش و با ما بد بگذران که بنده خدا هم اونشب با ما بدگذراند ما هم راضی بودیم ولی نه بستنی خوردیم و نه سوار گشتی که روی رودخانه سن در حرکت بود شدیم....

از همکلاسی هاهم اینو بگم که همرو برق می گیره ما رو دخترهای سیاه  خلاصه ایناهم برای خودشون زیبا .... ای بنده خدا ها هم به من خیلی کمک می کنن دستشون درد نکنه ما هم فقط ازشون کمک می گیریم

بعضی وقتی ها حسابی دلم برای ایران تنگ می شه هی فکر می کنم یاد دوستام می افتم همه شون از نظرم می گذرند و یهو می بینم که چشمام خیص شده دلم برای همتون تنگ شده  برای بیرون رفتن با پیکان ۵۹ رنگ بژ برای پارگ جنگلی کوهسار که نگو دلم آتش می گیره برای شهران و..... برای اون إبگوشت های کروکثیف قهوه خونه ها و برای بستنی فروشی بچه محل و.... 

یاربا ماست چه حاجت که زیادت طلبیم                دولت صبحت آن مونس جان مارا بس

دوستان خوبم منو این شبای احیا حسابی دعا کنید ما که از این مراسم به خوبی ایران نداریم .

به امید دیدار تک تک تون

با گذاشتن نظر موجب شادی روح این غریب از دست رفته می شوید

 

نظرات 5 + ارسال نظر
الناز پنج‌شنبه 20 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 06:57 ب.ظ http://setare-ye-shab.blogsky.com/http://

سلام
غربت بد دردی ولی آدم های بزرگ از لحظه های کوچیک راحت می گذرن
موفق باشی

زیتون پنج‌شنبه 20 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 07:24 ب.ظ http://zeytoonparvardeh.blogsky.com

سلام دوست خوبم. امیدوارم که موفق باشی .

مهدی جمعه 21 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 04:59 ق.ظ http://chand_rooz_dige_dorost_mishe . har chi shoda

برات دعا میکنم توی این شب عزیز ( احیا، ) هر جا که هستی خدا پشت و پناهت باشه با دست پر هم به مملکت خودت برگردی

مصطفی جمعه 21 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 12:56 ب.ظ

سلام چاکرم داش سعید با بچه ها حرفت بود غصه نخور تا چشم به هم بزاری تموم می شه

علی شنبه 22 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 09:01 ق.ظ

سلام
اصلا غصه نخور . تا خدا رو داری غمت نباشه. این دوره هم با تمام خوشی ها و سختی هاش می گذره و بعدش حسرت همین سختی هاش رو می خوری.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد